آزادی بیان شرط رشد فکری
رشد فكري و نظريه پردازي و سربرآوردن روشنفكران و نظريه پردازاني چون شهيد مطهري از رهگذر فراهم ساختن زمينه مساعد براي ابراز انديشه و تضارب آراء پديد مي آيد. اگر شهيد مطهري به چنين بالندگي فكري رسيده است بر اثر فضاي تضارب آرايي بود كه ميان او و ديگر روشنفكران عصر خودش صورت مي گرفت. مهدي مکارمي در يادداشتي در تابناک نوشت:
يکي از شعارهاي محوري مردم ايران در انقلاب اسلامي در سال 57 آزادي بوده است. در آن زمان، آزادي اجتماعي و به نوعي فرهنگي که از آن به عنوان بيبندوباري نيز ياد ميشد، وجود داشت، اما چرا آزادي باز هم از جمله آرمانهاي مردم کشورمان بود؟ استاد شهيد مطهري از جمله متفکران بزرگ انقلاب اسلامي ماست و سيري در انديشههاي سياسي ايشان به خوبي ميتواند بيان کننده اين آرمان ملي ما در دهههاي گذشته باشد. اتفاقا از اين نقطه نظر، ارتباط آزادي با انقلاب «اسلامي» معنايي خاص پيدا ميکند. شهيد مطهري از منظر يک انديشمند برجسته اسلامي به دفاع و تأکيد بر آزادي بيان و انديشه و در کل آزادي سياسي ميپرداخت.
با نگاهي به انديشههاي ايشان به خوبي ميتوان دريافت که نه تنها نبايد از آزادي سياسي حتي براي مخالفان بيمناک بود بلکه بايد از آن استقبال کرد؛ هم حق انساني است و هم براي دفاع از آرمان و باورهاي دينيمان سودمند است.
به باور مطهري «اگـر در جـامـعـه ما محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بـيـايـد، به طوري که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهايشان را مـطـرح کـنـند و ما هم در مقابل، آرا و نظريات خودمان را مطرح کـنـيـم، تنها در چنين زمينه سالمي خواهد بود که اسلام هر چه بيشتـر رشد ميکند و به اعتقاد من، تنها طريق درست برخورد با افکار مـخـالـف، همين است والا اگر جلو فکر را بخواهيم بگيريم، اسلام و جمهوري اسلامي را شکست دادهايم، در جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي در افكار وجود ندارد و از به اصطلاح، كاناليزه كردن انديشهها اثر نخواهد برد؛ همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشهها و تفكرات اصلي خود را عرضه كنند. »(پيروامون انقلاب اسلامي صفحه 49)
حضرت علي (ع) که شيوه حکومتداري عادلانهشان زبانزد دوستان و دشمنان است، در پاسخ به يکي از ياران درباره به زندان افکندن و برخورد با يکي از مخالفان که قصد شورش و توطئه داشت، ميفرمايند: «انـا لو فعلنا هذا لکل من نتهمه من الناس ملانا السجون منهم ولا اراني يسعني الوثوب علي الناس والحبس لهم و عقوبتهم حتي يظهروا لنا الخلاف»؛ اگر ما اين کار [زنداني کردن] را درباره همه کساني که آنان را بـه مـخـالـفـت مـتهم ميکنيم، انجام دهيم، بايد زندانها را از مـخـالـفان پر کنيم. من از آنان نيستم که به مردم بتازم و آنان را زنـدانـي کـنم و کيفر دهم، جز آن گاه که با ما اظهار مخالفت کنند » و البته منظور حضرت از «اظهار» مخالفت هم مشخص است. در حالي که خوارج با حضرت مخالف بودند و به گفته شهيد مطهري در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند، اما حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبهرو مىشدند و صحبت مىكردند، طرفين استدلال مىكردند، استدلال يكديگر را پاسخ مىگفتند.
شايد اين مقدار آزادى در دنيا بىسابقه باشد كه حكومتى با مخالفان خود تا اين درجه با دمكراسى رفتار كرده باشد. مىآمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مىكردند و حتي به ايشان ناسزا ميگفتند اما حضرت تا آن زمان که خوارج دست به اسلحه براي اظهار مخالفتشان نبردند، حضرت به مقابله با آنان برنخاست. به گفته استاد مطهري «امـيـرالـمـومنين(ع) با خوارج در منتهي درجه آزادي و دمکراسي رفـتـار کـرد. او خليفه است و آنها رعيتش، هرگونه اعمال سياستي بـرايـش مـقـدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتي سـهميه آنان را از بيتالمال قطع نکرد، به آنها نيز همچون ساير افـراد مينگريست. اين مطلب در تاريخ زندگي علي عجيب نيست، اما چيزي است که در دنيا کمتر نمونه دارد.» (جاذبه و دافعه علي(ع) شهيد مطهري143)
از سوي ديگر، حضرت علي که حکومتداري او جايگاه خاصي در انديشه سياسي مطهري دارد حق انتقاد از حاکم را براي مردم محترم ميشمرد و حتي از آن به عنوان حق خود بر آنها ياد ميکند. حضرت علي ـ عليه السَّلام ـ ميفرمايد: و امّا حقي عليکم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب. نهجالبلاغه، خطبهي 43؛ و امّا حق من بر شما اين است که به عهدتان وفا کنيد و مرا در نهان و آشکار نصيحت نماييد.»
حضرت امام خميني نيز به پيروي از همين سيره بود که ميفرمودند:«هر فردي از افراد ملت حق دارد که مستقيماً در برابر سايرين، زمام دار مسلمين را استيضاح کند و به او انتقاد کند و او بايد جواب قانع کننده بدهد.» (صحيفه نور، ج7، ص 91 ) يا آنجا که ميگفتند: «اگر من يک پايم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگويند پايت را کج گذاشتهاي، خودت را حفظ کن.» (صحيفه نور، صص 33 و 43)
مطهري حتي امکان اشتباه کردن مردم را دليل گرفتن آزادي سياسي از آنها نميدانند: «اگر به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نميفهمند آزادي را از آنها گرفت، اين مردم تا ابد بيلياقت ميمانند. مثلاً در انتخاب وكيل اگر بخواهند فردي را كه از نظر آنها شايسته است، تحمل كنند اين مردم تا قيامت مردمي نخواهند شد كه رشد اجتماعي پيدا كنند. رشد مردم به اين است كه آزادشان بگذاريم، ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكنند.»(پيرامون جمهوري اسلامي، ص 12 – 124)
امروز اما جامعه ما همچنان اصول و آرمانهاي خود را طلب ميکند و براي تحقق آنها تلاش ميکند. نسل امروز نيازمند آشنايي و ارتباط بيشتر با اين انديشههاي ناب است. انديشه نابي که متحجران تاب تحملش را نداشتند و با گلوله در برابر آن قرار گرفتند. اگر مطهري و بهشتي امروز نيستند، اما همچنان انديشهشان زنده است.
انقلاب ما براي آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي بود. اگر خوارج در حکومت علي آنهمه آزادي داشتند، اگر اسلام با همين آزاديها زنده بوده است، اگر با آزادي بيان ميتوان از دين دفاع کرد، چرا نبايد آنهايي که دلبسته به همين انقلاب و کشور و دينند بتوانند آزادانه حرفشان را بزنند؟
آيا اگر کساني با برداشتهايي متحجرانه سد راه اين آزاديها بشوند و اجازه طرح و بيان افکار و آراي گوناگون را در جامعه ندهند و به اين حق انساني نامهايي براي توجيه کردن گرفتن اين حق طبيعي از آنها بدهند، نبايد امروز نگران باشيم و خواهان بازگشت به همان اصول؟ آيا اينکه امروز چگونه ميتوان از دين، از باورها، از انقلاب و نظام دفاع کرد دغدغه ما نيست؟ آيا همانگونه که نگران اسلاميت نظام بايد باشيم نبايد نگران سدکردن آزادي بيان و انديشه و جمهوريت باشيم؟
امروز دفاع از حق انتقاد از حاکمان و مسئولان و بيان آزادانه انتقادات و آرا و انديشهها و جلوگيري از برخوردهاي تحديدي و سلبي و کاهش هزينه فعاليتهاي سياسي، عدم برخوردهاي قهرآميز با فعالان سياسي و مدني به عنوان دغدغهاي مهم براي بازگشت به آرمانهاي انقلاب شکوهمند اسلاميمان مطرح است. نبايد تصور کنيم همه خطرها از بيرون متوجه ماست، هر چقدر از اين فضاي آزادي که مطهري و بهشتي و امام برايمان ترسيم ميکردند، تحت هر نامي فاصله بگيريم اين هم يک خطر است؛ خطري بزرگ.
باور کنيم همان گونه که استاد مطهري ميگفت: «اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و صراحت با افكار مختلف مواجه شده است. در آينده هم اسلام تنها و تنها با رويارويي صريح شجاعانه با عقايد و افكار مختلف است كه مي تواند به حيات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار ميدهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو ميشود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه صريح و روشن با آنها.»(پيرامون انقلاب اسلامي صفحه 16)
هر رفتار و برخوردي که باعث برخورد با فعالان سياسي و منتقدان و جلوگيري از حق انتقاد و بيان بشود و به سلب حقوق مدني دامن بزند و به افزايش هزينه فعاليتهاي سياسي در جامعه ما دامن بزند، با انديشه مطهري به عنوان يک تئوريسين بزرگ انقلاب اسلامي و آنچه در حکومت علي(ع) در برخورد با مخالفان سرسختش ديديم که از فضاي آزادي بيان براي مخالفت و برخورد با حکومت حضرت استقاده ميکردند، همخواني و همراهي ندارد.
امروز بايد از ارزشهاي انقلابمان دفاع کنيم. بپذيريم که آزادي سياسي در متن تعاليم اسلام عزيز و سيره ائمه و آرمانهاي انقلاب شکوهمند ماست و نميتوان با براندازي نرم ارتباطي داشته باشد. مراقب باشيم برخورد با براندازي نرم و دفاع از نظام و ايران عزيز، معناي سلب آزاديهاي سياسي را پيدا نکند.
منبع
يکي از شعارهاي محوري مردم ايران در انقلاب اسلامي در سال 57 آزادي بوده است. در آن زمان، آزادي اجتماعي و به نوعي فرهنگي که از آن به عنوان بيبندوباري نيز ياد ميشد، وجود داشت، اما چرا آزادي باز هم از جمله آرمانهاي مردم کشورمان بود؟ استاد شهيد مطهري از جمله متفکران بزرگ انقلاب اسلامي ماست و سيري در انديشههاي سياسي ايشان به خوبي ميتواند بيان کننده اين آرمان ملي ما در دهههاي گذشته باشد. اتفاقا از اين نقطه نظر، ارتباط آزادي با انقلاب «اسلامي» معنايي خاص پيدا ميکند. شهيد مطهري از منظر يک انديشمند برجسته اسلامي به دفاع و تأکيد بر آزادي بيان و انديشه و در کل آزادي سياسي ميپرداخت.
با نگاهي به انديشههاي ايشان به خوبي ميتوان دريافت که نه تنها نبايد از آزادي سياسي حتي براي مخالفان بيمناک بود بلکه بايد از آن استقبال کرد؛ هم حق انساني است و هم براي دفاع از آرمان و باورهاي دينيمان سودمند است.
به باور مطهري «اگـر در جـامـعـه ما محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بـيـايـد، به طوري که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهايشان را مـطـرح کـنـند و ما هم در مقابل، آرا و نظريات خودمان را مطرح کـنـيـم، تنها در چنين زمينه سالمي خواهد بود که اسلام هر چه بيشتـر رشد ميکند و به اعتقاد من، تنها طريق درست برخورد با افکار مـخـالـف، همين است والا اگر جلو فکر را بخواهيم بگيريم، اسلام و جمهوري اسلامي را شکست دادهايم، در جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي در افكار وجود ندارد و از به اصطلاح، كاناليزه كردن انديشهها اثر نخواهد برد؛ همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشهها و تفكرات اصلي خود را عرضه كنند. »(پيروامون انقلاب اسلامي صفحه 49)
حضرت علي (ع) که شيوه حکومتداري عادلانهشان زبانزد دوستان و دشمنان است، در پاسخ به يکي از ياران درباره به زندان افکندن و برخورد با يکي از مخالفان که قصد شورش و توطئه داشت، ميفرمايند: «انـا لو فعلنا هذا لکل من نتهمه من الناس ملانا السجون منهم ولا اراني يسعني الوثوب علي الناس والحبس لهم و عقوبتهم حتي يظهروا لنا الخلاف»؛ اگر ما اين کار [زنداني کردن] را درباره همه کساني که آنان را بـه مـخـالـفـت مـتهم ميکنيم، انجام دهيم، بايد زندانها را از مـخـالـفان پر کنيم. من از آنان نيستم که به مردم بتازم و آنان را زنـدانـي کـنم و کيفر دهم، جز آن گاه که با ما اظهار مخالفت کنند » و البته منظور حضرت از «اظهار» مخالفت هم مشخص است. در حالي که خوارج با حضرت مخالف بودند و به گفته شهيد مطهري در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند، اما حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبهرو مىشدند و صحبت مىكردند، طرفين استدلال مىكردند، استدلال يكديگر را پاسخ مىگفتند.
شايد اين مقدار آزادى در دنيا بىسابقه باشد كه حكومتى با مخالفان خود تا اين درجه با دمكراسى رفتار كرده باشد. مىآمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مىكردند و حتي به ايشان ناسزا ميگفتند اما حضرت تا آن زمان که خوارج دست به اسلحه براي اظهار مخالفتشان نبردند، حضرت به مقابله با آنان برنخاست. به گفته استاد مطهري «امـيـرالـمـومنين(ع) با خوارج در منتهي درجه آزادي و دمکراسي رفـتـار کـرد. او خليفه است و آنها رعيتش، هرگونه اعمال سياستي بـرايـش مـقـدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتي سـهميه آنان را از بيتالمال قطع نکرد، به آنها نيز همچون ساير افـراد مينگريست. اين مطلب در تاريخ زندگي علي عجيب نيست، اما چيزي است که در دنيا کمتر نمونه دارد.» (جاذبه و دافعه علي(ع) شهيد مطهري143)
از سوي ديگر، حضرت علي که حکومتداري او جايگاه خاصي در انديشه سياسي مطهري دارد حق انتقاد از حاکم را براي مردم محترم ميشمرد و حتي از آن به عنوان حق خود بر آنها ياد ميکند. حضرت علي ـ عليه السَّلام ـ ميفرمايد: و امّا حقي عليکم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب. نهجالبلاغه، خطبهي 43؛ و امّا حق من بر شما اين است که به عهدتان وفا کنيد و مرا در نهان و آشکار نصيحت نماييد.»
حضرت امام خميني نيز به پيروي از همين سيره بود که ميفرمودند:«هر فردي از افراد ملت حق دارد که مستقيماً در برابر سايرين، زمام دار مسلمين را استيضاح کند و به او انتقاد کند و او بايد جواب قانع کننده بدهد.» (صحيفه نور، ج7، ص 91 ) يا آنجا که ميگفتند: «اگر من يک پايم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگويند پايت را کج گذاشتهاي، خودت را حفظ کن.» (صحيفه نور، صص 33 و 43)
مطهري حتي امکان اشتباه کردن مردم را دليل گرفتن آزادي سياسي از آنها نميدانند: «اگر به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نميفهمند آزادي را از آنها گرفت، اين مردم تا ابد بيلياقت ميمانند. مثلاً در انتخاب وكيل اگر بخواهند فردي را كه از نظر آنها شايسته است، تحمل كنند اين مردم تا قيامت مردمي نخواهند شد كه رشد اجتماعي پيدا كنند. رشد مردم به اين است كه آزادشان بگذاريم، ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكنند.»(پيرامون جمهوري اسلامي، ص 12 – 124)
امروز اما جامعه ما همچنان اصول و آرمانهاي خود را طلب ميکند و براي تحقق آنها تلاش ميکند. نسل امروز نيازمند آشنايي و ارتباط بيشتر با اين انديشههاي ناب است. انديشه نابي که متحجران تاب تحملش را نداشتند و با گلوله در برابر آن قرار گرفتند. اگر مطهري و بهشتي امروز نيستند، اما همچنان انديشهشان زنده است.
انقلاب ما براي آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي بود. اگر خوارج در حکومت علي آنهمه آزادي داشتند، اگر اسلام با همين آزاديها زنده بوده است، اگر با آزادي بيان ميتوان از دين دفاع کرد، چرا نبايد آنهايي که دلبسته به همين انقلاب و کشور و دينند بتوانند آزادانه حرفشان را بزنند؟
آيا اگر کساني با برداشتهايي متحجرانه سد راه اين آزاديها بشوند و اجازه طرح و بيان افکار و آراي گوناگون را در جامعه ندهند و به اين حق انساني نامهايي براي توجيه کردن گرفتن اين حق طبيعي از آنها بدهند، نبايد امروز نگران باشيم و خواهان بازگشت به همان اصول؟ آيا اينکه امروز چگونه ميتوان از دين، از باورها، از انقلاب و نظام دفاع کرد دغدغه ما نيست؟ آيا همانگونه که نگران اسلاميت نظام بايد باشيم نبايد نگران سدکردن آزادي بيان و انديشه و جمهوريت باشيم؟
امروز دفاع از حق انتقاد از حاکمان و مسئولان و بيان آزادانه انتقادات و آرا و انديشهها و جلوگيري از برخوردهاي تحديدي و سلبي و کاهش هزينه فعاليتهاي سياسي، عدم برخوردهاي قهرآميز با فعالان سياسي و مدني به عنوان دغدغهاي مهم براي بازگشت به آرمانهاي انقلاب شکوهمند اسلاميمان مطرح است. نبايد تصور کنيم همه خطرها از بيرون متوجه ماست، هر چقدر از اين فضاي آزادي که مطهري و بهشتي و امام برايمان ترسيم ميکردند، تحت هر نامي فاصله بگيريم اين هم يک خطر است؛ خطري بزرگ.
باور کنيم همان گونه که استاد مطهري ميگفت: «اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و صراحت با افكار مختلف مواجه شده است. در آينده هم اسلام تنها و تنها با رويارويي صريح شجاعانه با عقايد و افكار مختلف است كه مي تواند به حيات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار ميدهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو ميشود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه صريح و روشن با آنها.»(پيرامون انقلاب اسلامي صفحه 16)
هر رفتار و برخوردي که باعث برخورد با فعالان سياسي و منتقدان و جلوگيري از حق انتقاد و بيان بشود و به سلب حقوق مدني دامن بزند و به افزايش هزينه فعاليتهاي سياسي در جامعه ما دامن بزند، با انديشه مطهري به عنوان يک تئوريسين بزرگ انقلاب اسلامي و آنچه در حکومت علي(ع) در برخورد با مخالفان سرسختش ديديم که از فضاي آزادي بيان براي مخالفت و برخورد با حکومت حضرت استقاده ميکردند، همخواني و همراهي ندارد.
امروز بايد از ارزشهاي انقلابمان دفاع کنيم. بپذيريم که آزادي سياسي در متن تعاليم اسلام عزيز و سيره ائمه و آرمانهاي انقلاب شکوهمند ماست و نميتوان با براندازي نرم ارتباطي داشته باشد. مراقب باشيم برخورد با براندازي نرم و دفاع از نظام و ايران عزيز، معناي سلب آزاديهاي سياسي را پيدا نکند.
منبع